قول ترک سیگار
هزار بار قول ترک سیگار می دهی و حتی قسم می خوری. می گویی: این نخ آخر، این پاکت آخر است، این مسافرت تفریحی آخرین همراهی سیگار در زندگی من است… اما
چرا قول ترک سیگار فراموش می شود؟ چرا آن را از یاد می بریم و قول خودمان را زیر پا می گذاریم؟
شکستهای قبلی در ترک سیگار
در ابتدا وابستگی به سیگار توی ذهن تو، به اندازه ی یک ارزن کوچک است…
آنقدر که به نظر می رسد به راحتی و هر موقع که بخواهی می توانی کنارش بگذاری اما…
همین که این وابستگی در ذهنت شروع به دور زدن کند،
همین ارزن کوچک، وقتی در حلقه های گردشی ذهن تو بگردد و در هر دور به هوش و نبوغ زیرکانه ی تو آغشته بشود…
قوی و قوی تر می شود…
در مسیر کنار گذاشتن این ارزن کوچک، هر بی تعهدی کوچک هم حق دور زدن در ذهنت را دارد!
تو قول های کوچک را زیر پا می گذاری و اندکی بعد.. آن بی تعهدی قابل چشم پوشی، تبدیل به یک چالش بزرگ می شود…
انگار آن بی خیالی های کوچک تبدیل به یک چوپان دروغگوی بزرگ می شود: با خودت می گویی: دیگر حتی خودم هم باور نمی کنم گرگ آمده!
خودم هم باور نمی کنم که واقعا می توانم سیگار را ترک کنم!!!
قول ترک سیگار نده!
اگر تمام قول های ترک سیگارت محکوم به شکست هستند، این یعنی آن قول را نمی توانی فعلا به جاده ی انجام پذیری و پایداری هدایت کنی،
پس بهتر است برای مدتی قول دادن را کنار بگذاری!
سعی کن برای ترک سیگار در ابتدا ادعا نکنی! قول نده! بگو نمی دانم می شود یا نه اما تلاشم را می کنم!
قول ها کنتور نمی اندازند اما از دست دادن ایمانت به خودت کنتور را می ترکاند!
سعی کن چالش را از یک بحران هویتی تبدیل به یک قطعه ی کوچک و قابل حل بکنی.
قولت را از یک تعهد بزرگ به نام سیگار نکشیدن، تبدیل به یک ریزتعهد به اسم “فعلا این نخو نمیکشم” بکنی!
سعی کن با پایداری در انجام آن ریزتعهد، همان داستان ارزن کوچک را این بار مهندسی معکوس کنی! جالب نیست؟
آن مسئولیت پذیری کوچک هم در ذهن تو می چرخد و به زودی به یک ایمان قوی تبدیل می شود.
یادت باشد: هر چیز که در ذهن تو بچرخد، به هوش تو آغشته می شود و رنگ و لعاب ماهرانه ای می گیرد.
بنابراین مراقب باش که چه ارزن های در جریان افکار تو حضور دارند.
چرا که روزی همان ها تبدیل به بهمنی از هیجانات و احساسات خواهند شد…
همچنین، در محصول استراتژیست ترک سیگار، به تو یاد می دهم چگونه قول دادن را کنار بگذاری
و آسیبی را که این بی تعهدی ها به تو زده با ترک دائمی سیگار تبدیل به نقطه قوت روحی خودت کنی!
بنابراین ما در این بخش متوجه شدیم بر خلاف چیزی که دائم اطرافیان از آدم می خواهند، نباید قول ترک سیگار بدهیم وقتی تمام تلاشهای قبلی به صورت سریالی و بدون هیچ نکته جدیدی به خطا رفته اند.
یک نامه برای همه کسانی که دائم قول ترک سیگار می دهند:
ممنون از تو که تا حالا حدودا صد بار سیگار را ترک کرده ای! تلاشت ستودنی است.
-معمولا چند ماه بعد از ترک به سیگار بر میگردی؟
-+«ماه؟ بپرس چند ساعت!!»…
حالا دیگر اوضاع این طوری شده. ترکهای ساعتی و ناموفق…
اما:
چرا فکر میکنی اگر مثلا صدبار سیگار را ترک کردی، لزوما صد و یکمین مرتبه موفق می شوی؟
بگذار به تو بگویم. کنت بلانچارد جمله معروفی دارد:
تمرین کردن کار را بی عیب و نقص نمیکند
بلکه تمرین بی عیب کاری بی عیب می سازد…
و ماجرا این جاست:
تکرار عینی ِ دورانداختنِ سیگار، باور کن، چیزی به تو اضافه نمیکند. مثل بازی ِ دارت نیست.
مگر اینکه:
دست به ثبت و ضبط تلاشها بزنی. صبر کن!
هی ترک نکن. اصلا یک مدت را ترک نکن. ببین چی از ترک آخری یاد گرفتی؟ باعث شد قرار مداری با خودت بگذاری؟ آیا به آن قرار مدارِ آموخته شده پایبند خواهی بود؟
اصلا توی مسیرهای کوهستانی ایستگاهها را دیدهای؟ هر چند کیلومتر یک تابلو و استراحتگاه وجود دارد.
حفظ میشوی. اینکه دفعهی قبل تا کدام ایستگاه رفته بودی! حساب کار خودت را داری.
و بگذار به تو بگویم: صد دفعه سیگار را ترک کردی و دیدی ثمرش را! چرا یک مرتبه نمیآیی پروندهسازی کنی برای سیگار؟
دیدی وقتی یکی را میخواهند تهدید کنند میگویند برایت پرونده سازی میکنم؟ حتی یکی از این خوانندههای خوشمزه بود میگفت: «پروندهی من وزن تونه»
وقتی دخل کسی را میخواهد بیاورند پرونده میسازند برایش. و آن خواننده مثلا ابرقهرمان بود آن قدر از پرونده ها گریخته بود. البته که آخر سر هم نابود شد. پرونده سازی نابود میکند و تو باید چیزی را یاد بگیری:
پرونده سازی علیه سیگار! همان ضبط و ثبت، همان تابلوها و ایستگاهها، در مسیر کوهستانی و سربالاییِ زندگی تو، که استراحتگاههایی بسازی. که صد دفعه تمام هنرت تکرارِ یک قول عینی و پرت کردن سیگار نباشد صرفا. این دارت نیست، این سبک زندگی است:
تمرین ترک سیگار هر دفعه لازم است بیعیب و نقصتر باشد. مثل یک بهمن. ترک بعدی هر چه پیش میروی سنگینتر. این را در جلسه «راهنمای گام به گام درک نشانه ها در ترک سیگار» توی دوره تازه نفس کامل آموزش دادهایم.
صدبار ترک کردی و دیدی ثمرش را. وقتی سیگار در ذهن تو زندگی میکند و تو دارای هوش هستی: نتیجه این که سیگار هم از این هوش تغذیه میکند.
پس: نمیشود غیر هوشمندانه ترکش کرد. تمام!
سیگار دارت نیست. از پرت کردن وینستون و بهمن و مارلبرو چیزی یاد نمیگیری. از واکاوی دلایل برگشت هست که سبک زندگی تو هر دفعه عیبهایش برطرف میشود. زندگی بدون سیگار یک سبک زندگی جدید است. و تو در حال عظیمت به این جایگاه هستی. موافقی؟